# robots.txt generated by Checkup.tools User-agent: * Disallow: Disallow: /cgi-bin/ فیزیک،,هنر،,سوارکاری,مطلب,تازه,و,جدید - پیامی تازه

فیزیک، هنر، سوارکاری مطلب تازه و جدید

دوشنبه 99/2/15
12:2 صبح
ایمان
&

فیزیک، هنر، سوارکاری


 

 

  • فیزیک، هنر، سوارکاری

    یه نفر که بشه باهاش از فیزیک حرف زد، بهترین اتفاق زندگیه.
    یاد می کنم از کلاس سوارکاری یک استاد خاص، همون روزای پرخاطره و هیجان انگیز، درست وقتی که استاد ریز به ریز اثرات و نیروها رو آموزش میده و علم #حرکت و #مکانیک جلوی چشمم رژه میره؛ همون لحظه استاد بهم میگه: "خانوم که تحصیلاتتون فیزیکه! این اثر هم از قوانین فیزیک تبعیت می کنه!"
     من در حالی که توی دلم قند آب میشه، از اینکه خرده معلوماتم در حوزه ی فیزیک باعث میشه تا ارتباط عمیق تری با آموزش های استاد برقرار کنم، سعی می کنم اثر رو یاد بگیرم و اعمال کنم. و در نگاه استاد می بینم که به این موضوع می باله.
    (اعتراف می کنم تا مکانیزم چیزی رو نفهمم، اون رو درک نمی کنم و باهاش کنار نمیام.)
    اما این همه ی ماجرا نیست. فلش بک می زنم به روزای کودکی و نوجوونیم که ببینم چرا اینقدر به فیزیک علاقمند و مشتاقم.
    اون روزا پدرم با صبر و حوصله می نشست و از ماهیت اشیا و پدیده ها واسم می گفت؛ از طرز کار تفنگ و بخاری تا موتور و میل لنگ و گیربکس. اونقدری که ذهن من دیگه نتونست به راحتی قانع بشه، باید می فهمید تا بتونه قبول کنه؛ و بذر علاقه به فیزیک در ذهن و قلب من کاشته شد. زمانی این موضوع رو فهمیدم که کتابی به اسم " فیزیکنوین" (سال سوم راهنمایی) خوندم و از همون موقع، بهشتم رو در فیزیک ساختم.
    (اما این اتفاق پدرم رو خوشحال نکرد. دستکم به خاطر موقعیت شغلی محدود علوم در ایران، مخالف تحصیل من در رشته فیزیک و راغب تر به رشته های مهندسی بود‌ ولی خب مرغ منم یه پا داره.)
    اما هیچوقت منحصر به فیزیک نبودم! چرا که همیشه اعتقاد داشتم، "هنر بی دانش درویش است و دانش بی هنر ددمنش"
    دانش دریچه های جدید رو برای هنر باز می کنه و هنر زیبایی دانش رو ، در هر سطحی، از ماکرو تا میکرو، نمایش میده.
    اما تصور میکنم تا کسی سوارکاری رو تجربه نکرده باشه نمی تونه به ظرافت های هنرمندانه اون پی ببره.(امیدوارم اشتباه کرده باشم ولی) آندره ژید میگه: برای من دونستن اینکه شن ساحل ها نرمه، کافی نیست. می خوام پاهای من این نرمی رو حس کنن!
    برای گفتن از شباهت سوارکاری و هنر، من یه بار دیگه از نقل قولی از استادم استفاده می کنم. ایشون همیشه سوارکاری رو به کشیدن نقاشی تعبیر می کنه و جدا که چه تعبیر زیباییه!
    وقتی که شروع می کنی به یاد گرفتن سوارکاری، انگار که داری کلیات طرحت رو می زنی.  و هرچه که جلوتر میری، کم کم جزییات رو یاد می گیری؛ این کار مثل این می مونه که حشو و زواید رو پاک کنی و خطوط اصلیت رو پررنگ تر!  هر روز ظرافت های بیشتری رو می بینی و یاد می گیری؛ و اونقدر استاد روی تمریناتت تاکید می کنه تا اون ظرافتا واست درونی بشن (به تعبیری ملکه ی ذهنت بشن). اگه مشتاق باشی و پیگیر، این کار ادامه پیدا می کنه تا طرح اصلی تو، هماهنگیت با اسب، به حد کمال برسه.
    شنیدم که استاد بزرگ سوارکاری ایران، سرهنگ نشاطی هم نقل قولی در این زمینه داره. ایشون میگن "سوارکاری غیر از ورزش یه هنره، حالا ببینید یه هنرمند چطور با علاقه ی خود به هنر رفتار می کنه."
    برای اینها و برای لذت درک امور بی شمار دیگه، همیشه گفته ام کلاس سوارکاری یه مدرسه ی عالی و همه چیز تمومه.
    کسی گفته : "به سوارکاری به عنوان یه علم نگاه کنید و مثل یه‌ هنر به اون عشق بورزید."


    برچسب‌ها: سوارکاری, فیزیک, هنر, کتاب, مدرسه
    نوشته شده توسط بهاره خدادادی در سه شنبه دوازدهم فروردین 1399 |



فیزیک، هنر، سوارکاری مطلب تازه و جدید

یکشنبه 99/2/14
10:45 عصر
ایمان
&

فیزیک، هنر، سوارکاری


 

 

  • فیزیک، هنر، سوارکاری

    یه نفر که بشه باهاش از فیزیک حرف زد، بهترین اتفاق زندگیه.
    یاد می کنم از کلاس سوارکاری یک استاد خاص، همون روزای پرخاطره و هیجان انگیز، درست وقتی که استاد ریز به ریز اثرات و نیروها رو آموزش میده و علم #حرکت و #مکانیک جلوی چشمم رژه میره؛ همون لحظه استاد بهم میگه: "خانوم که تحصیلاتتون فیزیکه! این اثر هم از قوانین فیزیک تبعیت می کنه!"
     من در حالی که توی دلم قند آب میشه، از اینکه خرده معلوماتم در حوزه ی فیزیک باعث میشه تا ارتباط عمیق تری با آموزش های استاد برقرار کنم، سعی می کنم اثر رو یاد بگیرم و اعمال کنم. و در نگاه استاد می بینم که به این موضوع می باله.
    (اعتراف می کنم تا مکانیزم چیزی رو نفهمم، اون رو درک نمی کنم و باهاش کنار نمیام.)
    اما این همه ی ماجرا نیست. فلش بک می زنم به روزای کودکی و نوجوونیم که ببینم چرا اینقدر به فیزیک علاقمند و مشتاقم.
    اون روزا پدرم با صبر و حوصله می نشست و از ماهیت اشیا و پدیده ها واسم می گفت؛ از طرز کار تفنگ و بخاری تا موتور و میل لنگ و گیربکس. اونقدری که ذهن من دیگه نتونست به راحتی قانع بشه، باید می فهمید تا بتونه قبول کنه؛ و بذر علاقه به فیزیک در ذهن و قلب من کاشته شد. زمانی این موضوع رو فهمیدم که کتابی به اسم " فیزیکنوین" (سال سوم راهنمایی) خوندم و از همون موقع، بهشتم رو در فیزیک ساختم.
    (اما این اتفاق پدرم رو خوشحال نکرد. دستکم به خاطر موقعیت شغلی محدود علوم در ایران، مخالف تحصیل من در رشته فیزیک و راغب تر به رشته های مهندسی بود‌ ولی خب مرغ منم یه پا داره.)
    اما هیچوقت منحصر به فیزیک نبودم! چرا که همیشه اعتقاد داشتم، "هنر بی دانش درویش است و دانش بی هنر ددمنش"
    دانش دریچه های جدید رو برای هنر باز می کنه و هنر زیبایی دانش رو ، در هر سطحی، از ماکرو تا میکرو، نمایش میده.
    اما تصور میکنم تا کسی سوارکاری رو تجربه نکرده باشه نمی تونه به ظرافت های هنرمندانه اون پی ببره.(امیدوارم اشتباه کرده باشم ولی) آندره ژید میگه: برای من دونستن اینکه شن ساحل ها نرمه، کافی نیست. می خوام پاهای من این نرمی رو حس کنن!
    برای گفتن از شباهت سوارکاری و هنر، من یه بار دیگه از نقل قولی از استادم استفاده می کنم. ایشون همیشه سوارکاری رو به کشیدن نقاشی تعبیر می کنه و جدا که چه تعبیر زیباییه!
    وقتی که شروع می کنی به یاد گرفتن سوارکاری، انگار که داری کلیات طرحت رو می زنی.  و هرچه که جلوتر میری، کم کم جزییات رو یاد می گیری؛ این کار مثل این می مونه که حشو و زواید رو پاک کنی و خطوط اصلیت رو پررنگ تر!  هر روز ظرافت های بیشتری رو می بینی و یاد می گیری؛ و اونقدر استاد روی تمریناتت تاکید می کنه تا اون ظرافتا واست درونی بشن (به تعبیری ملکه ی ذهنت بشن). اگه مشتاق باشی و پیگیر، این کار ادامه پیدا می کنه تا طرح اصلی تو، هماهنگیت با اسب، به حد کمال برسه.
    شنیدم که استاد بزرگ سوارکاری ایران، سرهنگ نشاطی هم نقل قولی در این زمینه داره. ایشون میگن "سوارکاری غیر از ورزش یه هنره، حالا ببینید یه هنرمند چطور با علاقه ی خود به هنر رفتار می کنه."
    برای اینها و برای لذت درک امور بی شمار دیگه، همیشه گفته ام کلاس سوارکاری یه مدرسه ی عالی و همه چیز تمومه.
    کسی گفته : "به سوارکاری به عنوان یه علم نگاه کنید و مثل یه‌ هنر به اون عشق بورزید."


    برچسب‌ها: سوارکاری, فیزیک, هنر, کتاب, مدرسه
    نوشته شده توسط بهاره خدادادی در سه شنبه دوازدهم فروردین 1399 |



فیزیک، هنر، سوارکاری مطلب تازه و جدید

یکشنبه 99/2/14
9:43 عصر
ایمان
&

فیزیک، هنر، سوارکاری


 

 

  • فیزیک، هنر، سوارکاری

    یه نفر که بشه باهاش از فیزیک حرف زد، بهترین اتفاق زندگیه.
    یاد می کنم از کلاس سوارکاری یک استاد خاص، همون روزای پرخاطره و هیجان انگیز، درست وقتی که استاد ریز به ریز اثرات و نیروها رو آموزش میده و علم #حرکت و #مکانیک جلوی چشمم رژه میره؛ همون لحظه استاد بهم میگه: "خانوم که تحصیلاتتون فیزیکه! این اثر هم از قوانین فیزیک تبعیت می کنه!"
     من در حالی که توی دلم قند آب میشه، از اینکه خرده معلوماتم در حوزه ی فیزیک باعث میشه تا ارتباط عمیق تری با آموزش های استاد برقرار کنم، سعی می کنم اثر رو یاد بگیرم و اعمال کنم. و در نگاه استاد می بینم که به این موضوع می باله.
    (اعتراف می کنم تا مکانیزم چیزی رو نفهمم، اون رو درک نمی کنم و باهاش کنار نمیام.)
    اما این همه ی ماجرا نیست. فلش بک می زنم به روزای کودکی و نوجوونیم که ببینم چرا اینقدر به فیزیک علاقمند و مشتاقم.
    اون روزا پدرم با صبر و حوصله می نشست و از ماهیت اشیا و پدیده ها واسم می گفت؛ از طرز کار تفنگ و بخاری تا موتور و میل لنگ و گیربکس. اونقدری که ذهن من دیگه نتونست به راحتی قانع بشه، باید می فهمید تا بتونه قبول کنه؛ و بذر علاقه به فیزیک در ذهن و قلب من کاشته شد. زمانی این موضوع رو فهمیدم که کتابی به اسم " فیزیکنوین" (سال سوم راهنمایی) خوندم و از همون موقع، بهشتم رو در فیزیک ساختم.
    (اما این اتفاق پدرم رو خوشحال نکرد. دستکم به خاطر موقعیت شغلی محدود علوم در ایران، مخالف تحصیل من در رشته فیزیک و راغب تر به رشته های مهندسی بود‌ ولی خب مرغ منم یه پا داره.)
    اما هیچوقت منحصر به فیزیک نبودم! چرا که همیشه اعتقاد داشتم، "هنر بی دانش درویش است و دانش بی هنر ددمنش"
    دانش دریچه های جدید رو برای هنر باز می کنه و هنر زیبایی دانش رو ، در هر سطحی، از ماکرو تا میکرو، نمایش میده.
    اما تصور میکنم تا کسی سوارکاری رو تجربه نکرده باشه نمی تونه به ظرافت های هنرمندانه اون پی ببره.(امیدوارم اشتباه کرده باشم ولی) آندره ژید میگه: برای من دونستن اینکه شن ساحل ها نرمه، کافی نیست. می خوام پاهای من این نرمی رو حس کنن!
    برای گفتن از شباهت سوارکاری و هنر، من یه بار دیگه از نقل قولی از استادم استفاده می کنم. ایشون همیشه سوارکاری رو به کشیدن نقاشی تعبیر می کنه و جدا که چه تعبیر زیباییه!
    وقتی که شروع می کنی به یاد گرفتن سوارکاری، انگار که داری کلیات طرحت رو می زنی.  و هرچه که جلوتر میری، کم کم جزییات رو یاد می گیری؛ این کار مثل این می مونه که حشو و زواید رو پاک کنی و خطوط اصلیت رو پررنگ تر!  هر روز ظرافت های بیشتری رو می بینی و یاد می گیری؛ و اونقدر استاد روی تمریناتت تاکید می کنه تا اون ظرافتا واست درونی بشن (به تعبیری ملکه ی ذهنت بشن). اگه مشتاق باشی و پیگیر، این کار ادامه پیدا می کنه تا طرح اصلی تو، هماهنگیت با اسب، به حد کمال برسه.
    شنیدم که استاد بزرگ سوارکاری ایران، سرهنگ نشاطی هم نقل قولی در این زمینه داره. ایشون میگن "سوارکاری غیر از ورزش یه هنره، حالا ببینید یه هنرمند چطور با علاقه ی خود به هنر رفتار می کنه."
    برای اینها و برای لذت درک امور بی شمار دیگه، همیشه گفته ام کلاس سوارکاری یه مدرسه ی عالی و همه چیز تمومه.
    کسی گفته : "به سوارکاری به عنوان یه علم نگاه کنید و مثل یه‌ هنر به اون عشق بورزید."


    برچسب‌ها: سوارکاری, فیزیک, هنر, کتاب, مدرسه
    نوشته شده توسط بهاره خدادادی در سه شنبه دوازدهم فروردین 1399 |



تمامی حقوق این وب سایت متعلق به پیامی تازه است. || طراح قالب avazak.ir