کار خیر پست جدید
کار خیر
- کار خیر
حکایتیبسیارزیباوخواندنی
??عبدالله مبارک به حج رفته بود، وقت? در خواب د?د که فرشته ا? به او گفت: از ششصد هزار حاج? کس? حاج? ن?ست، مگر عل? بن موفق، کفشگر? در دمشق که به حج ن?امد.
عبدالله به دمشق رفت و عل? بن موفق را د?د که پاره دوز? (پ?نه دوز?، تعم?ر و وصله کردن کفش ها? خراب و پاره) میکند.پرس?د چه کرد? با ا?نکه امسال به حج نرفت? از م?ان همه حجاج فقط حج تو پذ?رفته شد.
گفت س? سال بود تا مرا آرزو? حج بود و از پاره دوز? س?صد درهم جمع کردم و امسال عزم حج کردم، عیالم حامله بود، از خانه همسا?ه بو? طعام م? آمد، مرا گفت: برو و پاره ا? از آن طعام بستان، من رفتم، همسا?ه گفت بدان که هفت شبانه روز بود که اطفال من ه?چ نخورده بودند، امروز خر? مرده د?دم. پاره ا? از آن جدا کردم و طعام ساختم. بر شما ح?ل نباشد.
چون ا?ن بشن?دم آتش? در جان من افتاد. آن س?صد درهم برداشتم و بدو دادم و گفتم نفقه اطفال کن که حج ما ا?ن است.
??#تذکره_ا?ول?ا
#عطار_نیشابوری